از زندگیت لذت ببر Enjoy Your Life

مطالب سرگرم کننده و مطالب آموزشی
داستان ملا و شمع کوچک

در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می‌شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور..

ادامه مطلب
+نوشته شده در جمعه 21 دی 1397برچسب:داستان,طنز,مرد,و,شمع,کوچک,داستان,ملا,نصرالدین,ساعت19:22توسط Mr.Ali |