داستان طنز نامه ای به خدا
روزی یک کارمند پست وقتی به نامه های آدرس نامعلوم رسیدگی می کرد متوجه نامه جالبی شد. روی پاکت این نامه با خطی لرزان نوشته شده بود: نامه ای برای خدا! با خود فکر کرد: بهتر است نامه را باز کنم و بخوانم.
در نامه این طور نوشته شده بود: خدای عزیز! بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می گذرد. دیروز کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدیدند. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را..
داستان حسادت مرد به گربه
مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود، یک
روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کر. ولی تا به خانه رسید، دید
گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی